یاداشت اول :
از دست دادن گاهی نتیجه تلاش بیش از حد برای نگه داشتن است. چطور نگه داریم بدون ترس از دست دادن؟
یادداشت دوم:
به توازن فکر می کنم و به کفه های نامتعادلی که در برابر هم می لغزند. به حرکت فکر می کنم و به زوال و به بلورهایی که در لحظه تکامل خود متلاشی می شوند. به دیدن فکر می کنم و به شفافیت و به لکه های روی شیشه که خود را به هر واقعیتی زیبا در ورای خود پیوند می زنند. به دیوارها فکر می کنم و به توهم و دوباره به همان دیوارها که چین می خورند.
بودای من از خیابان خسته گان می گذرد. پنجره ها بسته اند و درختان کاغذی سجده کرده اند. بودای من گاهی به شکل ابر است سخاوتمند و کریم. بودای من گاهی به شکل رود است جاری و بودای من گاهی به شکل سنگ است محکم و بودای من غرق تفکر است و حقیقت زنبوریست که آرامش او را به هم می زند.
یادداشت سوم :
حالا که آسمان بوی باران می دهد و دست هایم تشنه ی باریدن، تو نیستی، نیستی ، تا امروز را بر شانه هایت گریه کنم .
چقدر بی حرف بودم تا ، تو بودی ، چقدر بی بهانه. دستِ من نیست ، باران که می بارد ، دلم تنگ می شود ، تنگِ تنگ ...
|