قصه دل

خدایا آنانکه همه چیز دارند مگر تو را به سخره می گیرند آنانکه هیچ ندارند مگر تو را ....

قصه دل

خدایا آنانکه همه چیز دارند مگر تو را به سخره می گیرند آنانکه هیچ ندارند مگر تو را ....

توازن

 

 

یاداشت اول :

از دست دادن گاهی نتیجه تلاش بیش از حد برای نگه داشتن است. چطور نگه داریم بدون ترس از دست دادن؟ 

 

یادداشت دوم:                                                                                                                                                                    

به توازن فکر می کنم و به کفه های نامتعادلی که در برابر هم می لغزند. به حرکت فکر می کنم و به زوال و به بلورهایی که در لحظه تکامل خود متلاشی می شوند. به دیدن فکر می کنم و به شفافیت و به لکه های روی شیشه که خود را به هر واقعیتی زیبا در ورای خود پیوند  می زنند. به دیوارها فکر می کنم و به توهم و دوباره به همان دیوارها که چین می خورند.

بودای من از خیابان خسته گان می گذرد.  پنجره ها بسته اند و درختان کاغذی سجده کرده اند. بودای من گاهی به شکل ابر است سخاوتمند و کریم.  بودای من گاهی به شکل رود است جاری و  بودای من گاهی به شکل سنگ است محکم و  بودای من غرق  تفکر است و حقیقت زنبوریست که آرامش او را  به هم می زند.

 

یادداشت سوم :

حالا که آسمان بوی باران می دهد و دست هایم تشنه ی باریدن،
تو نیستی، ‌ نیستی ، تا امروز را بر شانه هایت گریه کنم .

چقدر بی حرف بودم تا ، تو بودی ، چقدر بی بهانه.
دستِ من نیست ، باران که می بارد ، دلم تنگ می شود ، تنگِ تنگ ...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد