قصه دل

خدایا آنانکه همه چیز دارند مگر تو را به سخره می گیرند آنانکه هیچ ندارند مگر تو را ....

قصه دل

خدایا آنانکه همه چیز دارند مگر تو را به سخره می گیرند آنانکه هیچ ندارند مگر تو را ....

چرا ؟؟؟؟

 

یادداشت اول : خدایا امروز هم راه صداقت رو در پیش گرفتم . صادقانه همه چیز رو گفتم نه به خاطر اون بلکه به خاطر خودم و درخواستی که همیشه ازت دارم .  نمی دونم کارم درست بود یا نه ؟؟؟؟!!!!

یادداشت دوم : امروز برای جمع کردن خرده های دلت تمام تلاشم را کردم . خدایا کمکش کن . برات آرزوی خوشبختی دارم دوست مغرورم . 

یادداشت سوم : سرد و بی تفاوت شده ام دیگر حتی دلم هم تنگ نمی شود . وقتی به حرفهای ب. فکر می کنم بیشتر عصبی می شم .ای کاش می دانستم ....

نظرات 2 + ارسال نظر
اکبر جمعه 10 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:35 ق.ظ http://akdi.blogsky.com

سلام
نوشته ساده و روونی داری.
راحت و صمیمی می نویسی. خوش به حالت.
موفق باشی

نادونی جمعه 10 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 01:07 ق.ظ http://n-a-d-o-n.blogsky.com

ایشاله که کار دست رو انجام داده باشی....
غرص باش....
یاعلی
تاتا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد