-
انتظار
یکشنبه 12 آذرماه سال 1385 23:24
انتظار دیدن تو کوله باری سنگین است که به دوش می کشم ... انتظار شیرینی است ... دردیست که دوستش دارم !!! غمی است که رنجم می دهد ... غمت را هم دوست دارم !!!
-
پیغام
دوشنبه 24 مهرماه سال 1385 21:47
خدایا امروز پیغامت رو گرفتم . منو ببخش . من خیلی بنده احمقی هستم . خدایا به خاطر هر آنچه که به من دادی و ندادی ازت ممنونم .
-
خدایا
یکشنبه 23 مهرماه سال 1385 22:57
خدایا تو من رو از خودم هم بهتر می شناسی . بدون تو هیچی نیستم . تنهام نذار
-
فاصله
دوشنبه 17 مهرماه سال 1385 21:00
من به پروانه شدن نمی رسم . حرمت فاصله مون رو کم نکن ........
-
ترس
پنجشنبه 13 مهرماه سال 1385 23:23
ترس ............ گاهی مانع می شه .
-
آی آدم ها
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1385 22:49
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند روی این دریای تند و تیره و سنگین که میدانید. آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن، آنزمان که پیش خود بیهوده پندارید که گرفتستید دست ناتوانی را، تا توانایی بهتر را پدید آرید. آن زمان که تنگ...
-
انتظار
یکشنبه 9 مهرماه سال 1385 14:39
صدای سوت کتری و انتظار من تا چای ام دم بکشد !
-
آه ای غریبه بیچاره
جمعه 7 مهرماه سال 1385 23:00
یادداشت اول : باور کن روزهایم با هم فرق دارند؛ هر روز با دُزهای متفاوتی از دلتنگی. یک روزهایی هست که دلتنگی حتی جایی کنارم پیدا نمیکند برای نشستن... از همان پشت کرکرههای بسته پنجره روبرو هی سَرَک میکشد، من اخم میکنم و سرم را روی کاغذها فرو میبرم... اما یک روزهایی هم میشود که از صبح خیلی زود یک نفر آن را با دُز...
-
روزانه
جمعه 7 مهرماه سال 1385 13:33
یادداشت اول : امروز حالم خوبه . توی این دو روزی که توی خونه بودم فهمیدم که چه دوستای با معـرفتی دارم و چـه داداش بی معرفتی . هنوز هم توی دنیا دوستای خوب و با مرام هستن . کیسانی که می تونی روشون حساب کنی و بدونی که اگه کمک خواستی می تونی ازشون کمک بخوای . یادداشت دوم: و اما کاری که تو کردی . از دستت دلگیر نیستم . نه...
-
غم
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 13:31
چشم هامو عمل کردم . حوصله ام سر رفته . این دو سه روزه همش توی خونه بودم . چشم هام به نور حساس شده . ولی یه خوبی داشت آدم تو این مواقغ می تونه آدم های با مغرفت رو از بی مغرفت تشخیص بده . دلم خیلی تنگ شده . دلم یه جورایی گرفته . خسته شدم . هر چه باداباد . آن روزها وقتی که من بچه بودم غم بود اما کم بود .....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مهرماه سال 1385 22:30
فردا دارم می رم چشمام رو عمل کنم . خودمونیم بگی نگی یه کمی می ترسم اما خوب امید به خدا . راستی امروز واسه مامان رفتم با دکتر حرف زدم . باید یه جوری راضیش کنم باهام بیاد.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مهرماه سال 1385 22:43
هیچ چیز و هیچ کسِ دیگر در این جهان نیست که شایسته ی آن باشد دختری ناخن پایش را بخاطر او عریان کند.................... برهنگی بیماری عصر ماست،من پیرمردم و شاید که حرف های خنده آور می زنم اما به گمان من تن عریان تو،باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست می داری . نامه چارلی به دخترش
-
خسته ام
شنبه 1 مهرماه سال 1385 23:05
خسته ام و نگران. خسته از خودم و نگران برای تو . می دونم که خیلی ناراحت و به هم ریخته ای به خاطر همینه که نمی خوام ناراحتت کنم . اگه می بینی دیگه برات درد دل نمی کنم مال اینه که نمی خوام حرص بخوری . تنهات می ذارم تا حداقل حضور من و وجود من باعث آزارت نباشه . مواظب خودت باش داداش گلم . تو رو خدا مراقب خودت باش .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1385 21:53
دلم گرفته خسته شدم از بس ادای آدم های قوی رو در آوردم . دلم از دست حرکات اطرافیانم به درد اومده . خدایا کمکم کن . نذار کم بیارم
-
به نام خدا
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1385 22:55
این رو امروز بچه ها فزستاده بودن : به قول یه عزیزی آدم باید به خاطر عشقش از دنیاش بگذره اما تو که دنیای منی چطور ازت بگذرم